English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (2567 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
oblige U وادار کردن مرهون ساختن
obliged U وادار کردن مرهون ساختن
obliges U وادار کردن مرهون ساختن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
indebt U مرهون ساختن
scareup U فاهر ساختن برای مصرف تامین کردن بسرعت ساختن
mortgaged U مرهون
beholden U مرهون
lienee U مرهون
enforces U وادار کردن
induce U وادار کردن
impel U وادار کردن
enforced U وادار کردن
persuading U وادار کردن
impelled U وادار کردن
impelling U وادار کردن
force U وادار کردن
enforce U وادار کردن
impels U وادار کردن
persuade U وادار کردن
forcing U وادار کردن
inducing U وادار کردن
induces U وادار کردن
forces U وادار کردن
persuades U وادار کردن
induced U وادار کردن
enforcing U وادار کردن
endue U وادار کردن
compels U وادار کردن
compelled U وادار کردن
compel U وادار کردن
compelling U وادار کردن
indebted U مرهون رهین منت
enforcing U وادار کردن مجبورکردن
coerced U بزور وادار کردن
coerces U بزور وادار کردن
enforces U وادار کردن مجبورکردن
enforced U وادار کردن مجبورکردن
coercing U بزور وادار کردن
bring on U وادار به عمل کردن
coerce U بزور وادار کردن
hustling U بزور وادار کردن
intimidates U با تهدید وادار کردن
intimidate U با تهدید وادار کردن
pacified U به صلح وادار کردن
to make repeat U وادار به تکرار کردن
hustle U بزور وادار کردن
pacifies U به صلح وادار کردن
entrap into U با اغفال وادار کردن به .....
hustled U بزور وادار کردن
hustles U بزور وادار کردن
penance U وادار به توبه کردن
pacifying U به صلح وادار کردن
pacify U به صلح وادار کردن
enforce U وادار کردن مجبورکردن
to persuade in to an act U وادار بکاری کردن
pacification U به صلح وادار کردن
overpersuade U کسی را بر خلاف میلش به کردن کاری وادار کردن
to instigate something U چیزی را برانگیختن [اغوا کردن ] [وادار کردن ]
constrain U بزور وفشار وادار کردن تحمیل کردن
constrains U بزور وفشار وادار کردن تحمیل کردن
constraining U بزور وفشار وادار کردن تحمیل کردن
have U مجبور بودن وادار کردن
to lead on U وادار به اقدامات بیشتری کردن
to persuade somebody of something U کسی را وادار به چیزی کردن
having U مجبور بودن وادار کردن
trick someone into doing somethings U با حیله کسی را وادار به کاری کردن
change of engagement U وادار کردن حریف به تغییرمسیر شمشیر
imprest U وادار بخدمت لشکری یادریایی کردن
to put any one through a book U کسیرا وادار بخواندن کتابی کردن
enforcement U مجبور کردن وادار کردن به اکراه
incites U باصرار وادار کردن تحریک کردن
enforcing U مجبور کردن وادار کردن به کاری
enforces U مجبور کردن وادار کردن به کاری
incited U باصرار وادار کردن تحریک کردن
enforced U مجبور کردن وادار کردن به کاری
incite U باصرار وادار کردن تحریک کردن
inciting U باصرار وادار کردن تحریک کردن
enforce U مجبور کردن وادار کردن به کاری
change of leg U وادار کردن اسب به تغییر پادر چهارنعل کوتاه
collecting U وادار کردن اسب به بلند شدن روی پاها
collect U وادار کردن اسب به بلند شدن روی پاها
suborn U به وسیله تطمیع به کار بد یاگواهی دروغ وادار کردن
collects U وادار کردن اسب به بلند شدن روی پاها
leads U هدایت نمودن سوق دادن وادار کردن ریاست داشتن بر
extending U وادار کردن اسب به چهارنعل رفتن باپاهای کشیده و بلند
lead U هدایت نمودن سوق دادن وادار کردن ریاست داشتن بر
extends U وادار کردن اسب به چهارنعل رفتن باپاهای کشیده و بلند
extend U وادار کردن اسب به چهارنعل رفتن باپاهای کشیده و بلند
moves U وادار کردن تحریک کردن
moved U وادار کردن تحریک کردن
move U وادار کردن تحریک کردن
hopple U وسیلهای به پای اسب برای وادار کردن او به گامهای معین در ارابه رانی
hobbling U وسیلهای به پای اسب برای وادار کردن او به گامهای معین در ارابه رانی
hobbled U وسیلهای به پای اسب برای وادار کردن او به گامهای معین در ارابه رانی
hobble U وسیلهای به پای اسب برای وادار کردن او به گامهای معین در ارابه رانی
hobbles U وسیلهای به پای اسب برای وادار کردن او به گامهای معین در ارابه رانی
mortgage property U مال مرهون مال به رهن گذاشته شده
dampest U دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
dampers U دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
damp U دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
owed U مدیون بودن مرهون بودن
owe U مدیون بودن مرهون بودن
owes U مدیون بودن مرهون بودن
prepare U اماده کردن ساختن ترکیب کردن
makes U درست کردن ساختن اماده کردن
make U درست کردن ساختن اماده کردن
To bear (put up) with somebody. U با کسی سر کردن (مدارا کردن ؟ ساختن )
prepares U اماده کردن ساختن ترکیب کردن
engineered U اداره کردن طرح کردن و ساختن
engineers U اداره کردن طرح کردن و ساختن
preparing U اماده کردن ساختن ترکیب کردن
engineer U اداره کردن طرح کردن و ساختن
trumeau U وادار
mullion=middle post U وادار
muntin U وادار
get U مجاب کردن ساختن
work up U ترکیب کردن ساختن
gets U مجاب کردن ساختن
to manufacture [into] U ساختن [درست کردن] [به]
getting U مجاب کردن ساختن
to lay it on thick U نصب کردن ساختن
persuasible U وادار کردنی
impeller U وادار کننده
he was made to go U وادار به رفتن شد
persuadable U وادار کردنی
impellor U وادار کننده
transom U وادار افقی
persuasive U وادار کننده
inducible U وادار کردنی
prompter U وادار کننده
suasive U وادار کننده
prompters U وادار کننده
redargue U متهم ساختن تکذیب کردن
franks U باطل کردن مصون ساختن
assimilate U هم جنس کردن شبیه ساختن
destroys U ویران کردن نابود ساختن
illuminates U درخشان ساختن زرنما کردن
inculcates U جایگیر ساختن تلقین کردن
emboss U مزین کردن پرجلوه ساختن
franking U باطل کردن مصون ساختن
localises U محلی کردن موضعی ساختن
franker U باطل کردن مصون ساختن
frankest U باطل کردن مصون ساختن
serializes U نوبتی کردن پیاپی ساختن
serialized U نوبتی کردن پیاپی ساختن
inculcating U جایگیر ساختن تلقین کردن
tumify U اماس کردن متورم ساختن
attracts U جذب کردن مجذوب ساختن
internalizes U باطنی ساختن داخلی کردن
improvising U انا ساختن تعبیه کردن
internalized U باطنی ساختن داخلی کردن
internalize U باطنی ساختن داخلی کردن
surprize U متعجب ساختن غافلگیر کردن
internalising U باطنی ساختن داخلی کردن
trump up <idiom> U ساختن ،درمغز اختراع کردن
internalises U باطنی ساختن داخلی کردن
attracting U جذب کردن مجذوب ساختن
internalised U باطنی ساختن داخلی کردن
attract U جذب کردن مجذوب ساختن
improvises U انا ساختن تعبیه کردن
attracted U جذب کردن مجذوب ساختن
illuminate U درخشان ساختن زرنما کردن
improvise U انا ساختن تعبیه کردن
illuminating U درخشان ساختن زرنما کردن
serialize U نوبتی کردن پیاپی ساختن
franked U باطل کردن مصون ساختن
assimilated U تلفیق کردن همانند ساختن
subdues U مقهور ساختن رام کردن
to cotton with each other U باهم ساختن یارفاقت کردن
subduing U مقهور ساختن رام کردن
assimilates U هم جنس کردن شبیه ساختن
assimilates U تلفیق کردن همانند ساختن
fraternised U برادری کردن متفق ساختن
surprises U متعجب ساختن غافلگیر کردن
assimilating U هم جنس کردن شبیه ساختن
surprise U متعجب ساختن غافلگیر کردن
fraternizes U برادری کردن متفق ساختن
fraternized U برادری کردن متفق ساختن
fraternises U برادری کردن متفق ساختن
assimilating U تلفیق کردن همانند ساختن
destroy U ویران کردن نابود ساختن
fraternising U برادری کردن متفق ساختن
please U خشنود ساختن کیف کردن
assimilated U هم جنس کردن شبیه ساختن
indicate U نمایان ساختن اشاره کردن بر
serialising U نوبتی کردن پیاپی ساختن
serialises U نوبتی کردن پیاپی ساختن
inculcated U جایگیر ساختن تلقین کردن
inculcate U جایگیر ساختن تلقین کردن
pt down U هرز اب ساختن منکوب کردن
serialised U نوبتی کردن پیاپی ساختن
agonise U معذب ساختن متاثر کردن
frank U باطل کردن مصون ساختن
indicated U نمایان ساختن اشاره کردن بر
destroying U ویران کردن نابود ساختن
pleases U خشنود ساختن کیف کردن
subdue U مقهور ساختن رام کردن
assimilate U تلفیق کردن همانند ساختن
to cotton together U باهم ساختن یارفاقت کردن
indicates U نمایان ساختن اشاره کردن بر
fraternize U برادری کردن متفق ساختن
admires U متحیر کردن متعجب ساختن
preparing U مهیا ساختن مجهز کردن
Recent search history Forum search
1Potential
1strong
1To be capable of quoting
1set the record straight
1Arousing
1pedal pamping
1construed
1این نوشته(پرسش خود را ارسال کنید) درست روی بخشی که فرمان جست وجو می دهد می افتد و مانع پیدا کردن معنای کلمات می شود. چه باید کرد
1meaning of taking law
1Open the "Wind Farm" subsystem and in the Timer blocks labeled "Wind1" and "Wind2", Wind3" temporarily disable the changes of wind speed by multiplying the "Time(s)" vector by 100.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com